* اشاره: یکی از خوانندگان وبلاگ سوالی تکراری پرسیدهاند که برای دستخالی برنگشتن دوستان مراجعه کننده به وبلاگ، همراه نیمچه پاسخی مینگارمش!
ایمیل وارده:
من خودم از مروجین و مبلغین متعه هستم ولی زمانی که بحث به جایی میکشه که طرف میگه خودت راضی میشی کسی مادر و خواهرتو متعه کنه و آره... کم میارمو جوابی ندارم بگم
لطفا کمکم کنید تا بتونم خودمو سوال کننده رو قانع کنم
پاسخ ناکامل بنده (که با کامنتهای شما انشاءالله تکمیل میشه):
برای این سوال ده ها پاسخ داده شده که عقلا قانع کننده است منتها بدلیل ایمان ضعیف برخی از ماها، ممکن است در عمل نتوانیم به آن پایبند باشیم.
خلاصهی دو تا از این پاسخها را اینجا ذکر میکنم.
پاسخ اولی برای متدینین و پاسخ دوم برای نانبهنرخروزخوران! مناسب است؛
- نقل شده که یکی از معصومین یا اصحابشان، با همین سوال مواجه شدند. پاسخی که داده شد این بود که:
حکم خدا، با دلخواه ما کم و زیاد نمیشود. (پایان نقل قول)
به عبارت دیگر، ممکن است من یا حتی اکثریت، از روی ناآگاهی، به حکم خدا راضی نشویم اما این دلیل غلط بودن آن حکم نیست و همچنین پاسخ قابلقبولی در درگاه خدا برای انجام ندادن آن امر نیست.
در آیه 36 سوره احزاب این مضمون مهم را میخوانیم که:
هیچ فرد باایمانی، زمانی که خدا و رسولش به حکمی امر کردند، اختیار دیگری در آن امر ندارد.
این امر، به ضمیمه روایت شأن نزول آیه «ظهار»، میتواند پاسخ خوبی برای اهل تدبر داشته باشد.
داستانی چندوقت از یک روحانی شنیدم اما موفق به یافتن منبع آن نشدم. کلیت آن نقل این بود که:
جوانی که مادرش را بدوش میکشید از سختی مراقبت مادر ناتوانش به پیامبر شکایت کرد.
پیامبر طبق این نقل به او فرمود: او را شوهر بده!!!
جوان گفت آخه من که پسرشم اینو به زور دارم نگهداری میکنم و کلی زحمت داره اونوقت شوهر...
مادرش پیر و ساکتش که به پشت آن جوان سوار بود به پسرش میگه:
ساکت! چیزی که پیامبر میگه قطعا بهتره(!!!)
یاد اون جوک افتادم که به پیرزنه میگن ننه شوهرت بدیم یا بفرستیمت مکه؟ میکه مکه که فرار نمیکنه!
غرض اینکه آنچه خدا و رسولش امر کردند (مثل ازدواج مجردین بصورت دائم یا موقت) قطعا بیش از غیرتهاینابجا به صلاح دنیا و آخرت افراد است.- برخی افراد، بیمسئولیت و عافیتطلب هستند و ترجیح میدهند که تا وقتی گند چیزی در مورد مادر/خواهر/دخترشان در نیامده سکوت کنند!
این خود را به بیراه زدن، علاوه بر ضررات روحی/جسمی به آن زن، توهین به او نیز هست که غرایز و نیازهای او نادیده و بد و حیوانی دیده میشود نه خدادادی و هدفمند.
اگر اینها میفهمیدند که در اجتماع و دانشگاه چه خبر است و همین سریالهای تلویزیون برای یک فرد مجرد چقدر میتواند ناخودآگاه محرک باشد، بجای سر در برف کردن فکر چاره میکردند.
یکی از دوستان که در یکی از مراکز اجتماعی کار میکنه و روزانه هزاران نامه از مشکلات مردم به دستش میرسه، بدلیل آشنائی بالائی که با جوّ جامعه و جوانان افراد امروزی پیدا کرده بود، میگفت:
من با توجه به نامه های زیادی که روزانه از جوانان گرفتار زنا با استمناء میرسه دستمون، وظیفه خودم میدونم که وقتی دخترم بزرگ شد، یا همه جوره کمکش کنم که بره سر زندگی دائم و اگر رسید به بیست سالگی، براش در مورد ازدواج موقت و بایدها و نبایدها و خطرات و..ش توضیح میدم و انتخاب رو به خودش واگذار میکنم که به بهانه من به سمت نابودی نره.