نقل است که علامهحلی برخلاف فقهای ماقبل خود، میخواست حکم دهد که آب چاه پس از تماسش با نجاستی دیگر، نجس نمیشود.
وقتی دلایل خود را بررسی میکرد، به ذهنش آمد که شاید وجود چاه آبی در خانهاش بر ذهن او اثر گذاشته و این فتوا را که به سود خود او نیز هست، حاصل شده.
لذا دستور داد تا آن چاه را پُر کنند و دوباره به بررسی دلایل پرداخت...
مشابه این حکایت را در مورد شیخ انصاری و وجود چاهغیرطاهر نزدیک چاهطاهر نیز نقل میکنند.
آنها میترسیدند که مبادا علاقه و منافع شخصیشان (بدلیل چاههایی که در خانه داشتند) بر ذهن آنها اثر بگذارد و مانع فهم حقیقت حکم خدا شود.
این حکایتها، حکایت هر روزه ماست در برخورد با دستورات خدا. نه فقط حکایت من و شمای عادی، بلکه بزرگان و صاحبان قدرت و حکومت و نفوذ مادی یا معنوی.
کاش آن خانمهای متاهلی که مخالف متعه هستند و آن آقایان مجردی که مدافع سرسخت متعه هستند، ابتدا چاه منافع شخصی خود را پر میکردند و سپس به بررسی ازدواج موقت میپرداختند تا موافقت و مخالفتشان رنگ الهی و حقیقتجویانه داشته باشد و چندی بعد اگر باد در جهتی دیگر وزید و شرایطشان عوض شد، نظرشان عوض نشود!
(مثلا اگر آن خانمها مطلقه شدند و مدت مدیدی بدون شوهر ماندند، نروند کمپین و رادیو! تاسیس کنند یا آن پسران مجرد بعد از سالها، نوبت به دختر مجرد 35 سالهشان رسید، مخالفت نکنند)
وقتی وجود یک چاه در خانه شیخ انصاری با آن درجه بالای تقوا (که درباره آن نقلهای زیادی است) چنین خطری دارد که مانع فهم حقیقت میشود، برای امثال ما که نه علم او را داریم و نه تقوای او را، علاقه به حفظ چاه مقام و چاه قدرت و ... و پاک و منزه شمردن آب و سایر متعلقات آن چه تبعاتی برای آخرت ما دارد؟