داستان های بزرگان و متعه - 2

این بار یک حکایت توپ و مستند خدمتتون عرض میکنم از یکی از شیعه شدگان معروف ؛ دکتر محمد تیجانی، که با قلم خودشون این داستان رو در کتاب «سیروا فی الارض» نوشتن.

این کتاب در واقع سفرنامه ایشونه به کشورهای مختلف و همه اش حالت داستانی داره و جزء کتابهای علمی ایشون به حساب نمیاد.

ایشون در بخشی از خاطرات سفرش به جزایر کومور (یا بقول عرب ها ؛ قومّور!) به ذکر خاطره ای از ازدواج موقتشان میپردازد که خواندنی‌ست!

دوستم بهم گفت: کجا ساکن میشی؟

گفتم: هتل! و تو این شهر رو خوب میشناسی و دوست دارم بگی کدوم هتل تمیزتر و راحت تره.

گفت: تشریف میاری خونه ما !

گفتم: خدا بهت برکت بده و متشکر برای دعوتت اما نمیخوام کسی به سختی بیفته

گفت: من الان تنهام چون زن و فرزندانم رفتن تونس. لذا کسی به سختی نمیفته

خلاصه ساک ما رو برداشت و سوار ماشینش شدیم و راهی منزل ایشون.

منزل ایشون بسیار بزرگ و مرفهانه بود... شب شد... اما بدلیل کثرت اصوات عجیبه! و فریادها (یی که بعدا فهمیدم مال دخترهای جوان و دوستم بوده!) اصلا خوابم نبرد!!!

صبح صبحانه آورد. بهش گفتم عزیزم، من ازت اجازه میخوام که دبرم دنبال هتل و گفتم که نمیخوام کسی اذیت بشه.

گفت: خیر تو باعث سختی من نشدی بلکه برعکس من انس پیدا کردم به وجود تو.

گفتم: گفته بودم که نمیخوام «کسی» به سختی بیفته و این وسط من به سختی افتادم چون شب گذشته بدلیل صداهای خاص! و جیغ و... خواب به چشمم نیامد و من طاقت این حالت را ندارم.

(با کمی سانسور!)... گفت: برا تو هم جور میکنم. در کلاسی که من تدریس میکنم بیش از بیست دختر دختر جوان هست که سنشان بین 17 تا 20 ساله و هیچ کدوم هم باکره نیستند!

گفتم: از کجا میدونی؟ گفت چون هیچکدومشون نیست که باهاش... توضیحاتی در مورد فقر و نیاز آنها به پول داد.

از اینکه اینقدر این امر برایش طبیعی شده و با تبسم آن حرفها را میزند، بسیار متعجب شدم.

خلاصه ایشان پس از کمی صحبت در خصوص وضعیت فقر و بی مبالاتی های جنسی آن مردمان و... با دخترکی که صدایش خواب را از چشمانش برده بود! آقای دکتر داستان ما میبینه که

دیدم که بشری ضعیفم و از سویی همسرم هم با من نیست. و این فرصتی است برای «متعه» ای که اسلام آن را حلال دانسته است. خدا زنده بدارد کسی که متعه را زنده نگه داشت و بمیراند کسی که آن را خشکاند.

لذا به دوستم گفتم که: اگر امر به همین آسانی است که شما میگویی...

زودتر شیعه میشدم

من به ازدواج موقت قبول میکنم که یکی از آنها با من باشد.

دوستم گفت: اما جز شیعه آن را حلال نمیداند! (دوستش سنی بوده و زنا میکرده هر شب با یکی از دختران)

گفتم: بله من فعلم شیعی است! و با او به صراحت صحبت کردم چون او با سواد (مثقف) و آشنایی زیادی با اسلام داشت.(!!!)

با هم رفتیم!

همه برای احترام به من از جای خویش برخاستند. اکثر دانشجویان کلاس دختران جوان بودند. دوستم مرا در جایگاه آخر کلاس نشاند و با پچ و پچ در گوشم گفت: یکی یکی میارم ببین اجسام و صورتشونو و هر کدومو خواستی انتخاب کن!

یکی یکی آنها را پای تخته آورد تا جمله ای مفید بنگارند!!! به یکیشان اشاره کردم.

... (با عرض معذرت از سانسور!)

شب به منزل دوستم آمد. با او درباره مبلغ و متعه و... صحبت کردم و تاریخ بلیط برگشتم را نشانش دادم. اما او فقط مبلغ 12 دلار برای این مدت خواست! از روی شوخی گفتم: زیاد است!!

اما او سریعا گفت: در اینصورت شش دلار!

دلم برای فقرش سوخت. با خودم گفتم من که میخاستم 250 دلار خرج هتل و... بدهم. چقدر خوب است که این مبلغ را به وی بدهم تا هم مرهمی برای فقر خانواده اش باشد و... لذا به او گفتم:.حاضرم به تو 250 دلار بدهم به یک شرط

چمشهایش بطور عجیبی باز شد و به دوستم گفت: مرا نزد یک دیوانه آورده ای؟!

برایشان توضیحاتی دادم و سپس به آن دختر گفتم: شرطم این است که بعد از من و قبل از تزویج با کسی دیگر، عدّه نگه داری به اندازه دو حیض کامل.

قبول کرد. عقد را در حضور دوستم خواندیم... خدا را شکر کردم بر نعمتی که بما داد اما ما شاکر آن نبودیم (بدلیل غفلت و...)

در آن مدت به منزل آنها هم رفتم و پدرش مرا بسیار اکرام کرد. و اینگونه دوهفته اقامتم در جزایر کومور، جزو شیرین ترین ایام زندگیم شد.

این داستان با کمی اختصار نقل شد. دوستانی که اصل داستان رو میخوان (بدون حذفیات!!!) میتونن به کتاب سیروا فی الارض ص 216-223 مراجعه کنن یا از اینجا دانلود کنن:

(به زبان عربی)
216,217
218,219
220,221
222,223

16 سال پیش نگاشته شده

درباره این وبلاگ

هدف اصلی این وبلاگ که در بین روزنوشته‌هایم مورد توجه بنده بوده؛ بیان مسائل نظری و خبرهای پیرامون «ازدواج موقت» است.

لازم می‌دانم اعلام کنم که نویسنده این وبلاگ هیچ فرد یا موسسه‌ای را در هیچ‌جای ایران برای یافتن همسر موقت سراغ ندارد و فعالیت همسریابی (موقت و دائم) هدف این وبلاگ نیست.

بیشتر...

برای مشاهده نسخه کوچک و مخصوص موبایل این سایت، کافی است آدرس manmote.com را در موبایل خود وارد کنید.

برای اطلاع از مطالب جدید وبلاگ، ما به شما feed (یا همان rss) را پیشنهاد می‌کنیم. اگر نمی‌دانید فید چیست، اینجا را کلیک کنید

Post RSS feed

روش دیگر که مخصوص پیرمردها! میباشد، دریافت متن مطالب جدید در ایمیل شماست. بدین منظور، ایمیل خود را وارد کنید


مطالب مناسبتی

■ دهه آخر رمضان، از زنان دوری می‌کرد... (1388/6/19)
■ همه آفاق چرا ملتهب است؟ (شعری از آیةالله صافی) (1388/6/18)
■ یتیمی کنج نخلستان، نشسته اشک میریزد (1388/6/20)
■ یا دائم، یا موقت! (1388/6/21)
■  گزارش تصویری از شب قدر (1388/6/22)
■ سلام هی حتی مطلع الفجر (1389/6/12)
■ غبطه به متعه! (1390/5/31)

برای تازه واردین

چند مطلب مهم

بخش نظرات غیر فعال است
در صورتی که فرمایش خاصی دارید، از فرم ارتباط با ما استفاده نمایید







فارغ التحصیل دانشگاه هستم و توفیق طلبگی رسمی را نداشته‌ام. در این سایت علاوه بر نوشته های روزانه در موضوعات مختلف، سعی بر این بوده که بیشتر به مطالب و اخبار مرتبط با ازدواج موقت پرداخته شود.

در زمینه احکام و روایات مربوطه علاوه بر مطالعات شخصی، از راهنمایی‌های دوستانی فاضل نیز استفاده کرده‌ام که از همه آنها تشکر می‌کنم.

باز هم لازم می‌دانم که اعلام کنم هدف هم ابلاغ صحیح مطالب مربوط به ازدواج موقت است نه ترویج عملی و رساندن افراد به هم.

اگر در زمینه این هدف می‌توانید به بنده کمک کنید یا سوالی در این باره دارید که با جستجو در مطالب وبلاگ نتوانستید پاسخ آن را پیدا کنید، می‌توانید از طریق آدرس الکترونیکی manmotecom در جیمیل با ما ارتباط برقرار کنید یا از طریق فرم زیر:

نام شریف شما

آدرس الکترونیکی (جهت دریافت پاسخ)

فرمایش شما