ذکر چند نمونه از داستانهای متعه افراد مشهور، آرزویی بود که مدتی در ذهن میپروراندم و انشاءالله که دارای ثمراتی باشد و از خدا هم برای این کار یاری میخواهم.
لازم به ذکر است که در این وبلاگ گاهی هم داستانهائی از برخی مشاهیر درجه 1 معاصر نقل شده و میشود که صلاح نمیبینم اسم آنها برده شود.
اولین داستان مربوط به زبیر و پسرش:
وقتی ابن عباس وارد مکه شد و عبداللَّه بن زبیر نیز بر فراز منبر خطبه میخواند، چون نظرش به ابن عباس افتاد (که در آن روزها نابینا شده بود) گفت: ای مردم، کوری نزد شما آمده که خدا دل او را نیز کور کند، او عایشه امّ المؤمنین را دشنام میدهد و نزدیکان و اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله را لعن میکند و متعه را حلال میشمارد، در حالی که زنای محض است.
این گفتار بر ابن عباس سنگین آمد، در آن حال غلامش - عکرمه که دست او را گرفته بود - را صدا زد و گفت:
مرا نزدیک او ببر، پس او را نزدیک برد، تا اینکه مقابل او ایستاد... تا اینکه گفت:
و اما اینکه میگویی: متعه را در حالی که زنای محض است، حلال میدانم ؛ به خدا قسم! در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله به آن عمل میشد و پس از ایشان نیز پیامبری بر انگیخته نشد ؛ دلیل جواز آن نیز گفته ابن صهاک است، که میگفت: دو متعه در زمان رسولخدا صلی الله علیه وآله وجود داشت و من آن دو را منع میکنم و مرتکبین را مجازات میکنم و ما گواهی او ( جواز متعه در زمان پیامبرصلی الله علیه وآله ) را میپذیریم و تحریم او را قبول نمیکنیم. تو نیز از متعه متولد شدهای !
پس وقتی از این چوب (منبر) پایین آمدی از مادرت در مورد بُرد (پیراهن) های عوسجه بپرس!
عبداللَّه بن عباس رفت و عبداللَّه بن زبیر نیز پایین آمد و با سرعت به سوی مادرش رفت و گفت:
درباره بردهای عوسجه برایم بگو!
و با عصبانیت اصرار کرد، مادرش گفت:
پدرت با رسول خداصلی الله علیه وآله بود و مردی به نام عوسجه دو برد ( پیراهن ) را به او هدیه کرد و پدرت از بیهمسری به پیامبرصلی الله علیه وآله گلایه و شکایت کرد، آنگاه آن حضرت یکی از دو پیراهن را به او داد و او نیز نزد من آمد و با آن پیراهن مرا متعه کرد و مدتی گذشت و پیراهن دیگر آورد و به وسیله آنها مرا متعه کرد و من به تو حامله شدم، پس تو فرزند متعه هستی! حالا بگو از کجا این خبر به گوش تو رسید؟
گفت: از ابن عباس شنیدم.
مادرش گفت: آیا من تو را از تماس با بنی هاشم منع نکردم، و نگفتم - مواظب باش - آنها زبانهای غیر قابل تحمل و پیروزی دارند.
منبع: کتاب الاستغاثه، ص145، مستدرک الوسائل، ج14، ص450