یکی از دوستان که از قوم شریف «لر» هستند، امروز اومده بود خونمون بهمون سر یزنه.
در بین صحبتا از ازدواج هم حرف افتاد و بهش گفتم که خواستگاری رفتی یا نه؟ گفت چند جا رفتم خوب نبوده بجز یه جا که دختره واقعا عالی بود همه جوره.
گفتم خب چی شد؟
گفت یه چیزی گفتن که نتونستم قبول کنم. گفتم چی؟
گفت: خونوادش گفتن تو نیم ساعت صحبتی که با دخترمون میخوای بکنی میخوایم یه صیغه محرمیتی بخونیم!
و من error دادم! و هنگ کردم!! یه دست زدم به نافم تا ریستارت شدم!!!