در اینکه در غیبت صغری علاوه بر نواب، عده ای هم خدمت امام عصر رسیده اند شکی نیست.
در باب رویت امام عصر در دوران غیبت کبری، 2 نظر معروف بین علماء هست:
- امکان رویت امام عصر برای خاصان وجود دارد اما در صورتی که خود امام بخواهد.
- امکان رویت امام عصر در دوران غیبت کبری به کلی منتفی است حتی برای خواص!
و بنده هم به نظریه دوم معتقد بوده و هستم!
(منابع بیشتر؛ امکان رویت و غیبت تامه و حکایات رؤیت یا روایات غیبت؟)
برخی فقهای مشهور ما نیز به همین معتقد بودند از جمله مرحوم فاضل لنکرانی. دیروز هم طی یکی از مصاحبه های فرید مدرسی، این نکته از زبان ایشان نقل شده بود:
از مرحوم آیتالله فاضل لنکرانی نقل میکنم. ایشان از دوستان بنده در نجف بودند. یک روز در این باره سخن به میان آمد و ایشان فرمودند: «من اعتقاد دارم که احدی تا به حال امام زمان (عج) را ندیده است. آنانی که میگویند، دیدیم یا دروغ میگویند، یا توهم دارند.» خود امام زمان هم که فرموده بودند: «فکذبوا»، دیگر از این سخن بالاتر نداریم.
_____________________
پینوشت: بدلیل اینکه شاهد حذف برخی مطالب وبلاگهای دیگر و از کار افتادن لینک مطلب هستم، صلاح دیدم که مطالب لینکهای مورد اشاره در بالا رو اینجا کپی کنم.
امکان ارتباط با امام در غیبت؟!
http://ala.mihanblog.ir/post/15
در مورد امکان رویت در غیبت کبری، دو نظریه کلی در بین علمای شیعه وجود داره:
1. دیدگاهی که امکان ارتباط را تأیید نمی کند و لزومی برای آن نمی بینه.
2. دیدگاهی که بر امکان ارتباط و وقوع آن اصرار می ورزه.
ضرورت این بحث از اونجا ناشی میشه که این مساله برا یه عده بابی شده برای چسباندن خیالات خود به دین !
امام زمان دو غیبت دارن: صغری و کبری
غیبت صغری از شهادت امام عسکری علیه السلام آغاز میشه(و به عقیده برخی مثل شیخ مفید از زمان تولد)
خب مسلمه که در دوران امامت پدر بزرگوارشان، گروهی از یاران خاص و شیعیان، موفق به زیارت حضرت حجت شدن.
اما از زمان شهادت پدر گرامیشان تا آغاز غیبت کبری، علاوه بر نواب خاصّ، افرادی دیگری هم موفق به زیارت آن عزیز شدن که شیخ صدوق اسامی اونا را در «کمال الدین» نام برده.
غیبت صغری زمینه ای بوده برای آغاز غیبت کبری و حلّ مشکلات اجتماعی و دینی توسط عالمان و دانشمندان دینی.
از این روی مشاهده می شه که حضرت حجت عج الله فرجه در پاسخ به پرسشهای اسحاق بن یعقوب مردم را در حوادث واقعه به علماء و راویان حدیث ارجاع می ده:
« اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا »
جالبست که این توقیع در زمان نیابت نایب دوم (محمد بن عثمان) صادر شده که دست کم 24 سال تا آغاز غیبت کبری فاصله داشته.
جالب تر اینکه حتی حسین بن روح سومین نایب حضرت، زمانی که کتاب خود را به نام «تأدیب» می نگاره، برای اطمینان از درستی کتاب آن را برای فقهاء قم می فرسته و می نویسه:
« در این کتاب بنگرید و توجه کنید آیا چیزی مخالف دیدگاههای شماست؟ »
آنان در پاسخ می نویسند:
« تمام کتاب صحیح است و فقط یک موردِ مخالف و شاذ در آن موجود است. »
(کتاب غیبت شیخ طوسی)
حسین بن روح می تونست کتاب رو خدمت امام عصر عج الله فرجه عرضه کند ولی چنین نکرد و آن را برای علمای قم فرستاد و با این کار روش پسندیده ای را پی ریخته تا شیعیان خود به حل مشکلات علمی خویش بپردازن.
و در توقیعات پایان غیبت صغری داریم:
- خدا را فرمانی است که خود به انجام می رساند.
- به زودی از شیعیان من می آیند کسانی که ادعای مشاهده خواهند کرد. آگاه باشید هر کس پیش از خروج سفیانی و صیحه ادعای مشاهده کند او دروغگوی افتراء زننده است. (کمال الدین صدوق)
غیبت کبری: بحث اصلی ما مربوط به این زمانه.
ابتدا میپردازیم به اقسام پنجگانه دیدن امام:
1. رؤیت: دیدنه. دیدن بدون شناخت حضرت. این معنی دو صورت پیدا می کند:
الف. گاهی ایشان در جمعی و مراسمی شرکت می کنه مردم وی را می بینن ولی نمی دونن که او حضرت حجته و بعد هم متوجه این امر نمی شن.
ب. در هنگام مشاهده حضرت متوجه نباشن ولی بعد متوجه و یا معتقد بشن شخصیتی را که دیدن حضرت حجت بوده. شیخ طوسی در کتاب (غیبت) بخشی را به اینا اختصاص داده است.
2. ملاقات: دیدن با شناخت. یعنی کسی حضرت را ببیند و معتقد بشن شخصی را که دیده امام عصره و به این امر اطمینان داشته باشن.
3. فیض حضور: یعنی دیدن حضرت وشناخت ایشان همراه با سؤال و جواب. یعنی افزون بر این که حضرت را دیده و شناخته از ایشان نیز سؤال کرده و با وی به گفت و گو بپرداخته. این مرحله و رتبه از همه مراحل بالاتر و ارزنده تره.
4. شهود: یعنی آگاهی به وجود حضرت از راه سیر و سلوکه بدین معنی که اهل معرفت با شناخت و درکی که از حقایق عالم دارن پی به حقیقت وجود حضرت می برن و ایشان را می شناسن و گاهی ممکنه مدعی شن که با مکاشفه با حضرت ارتباط برقرار کردن.
5. دیدار در خواب.
که مورد 1 و 2 و 3 مورد بحث ما هستن.(مورد 4 و 5 امکان وجود درند اما حرف مدعی آن قابل اثبات و پذیرش نیست و مدعی حق اظهار نظر نداره و به عبارتی با توجه به مبانی فقهی «حجت شرعی» برای دیگران و حتی خود فرد نمیتونه باشد)
همونطور که اول بحث گفته شد دو دیدگاه داریم:
دیدگاه نخست: عدم امکان ارتباط
فیض کاشی و نعمانی و... جزء از شاخصین معتقدین به این نظریه ن، شیخ مفید نیز برابر روایات دیدار را برابر روایات مخصوص خادمان حضرت می دونن.
روایات بسیاری بر این حرف تاکید میکنن که مهمترینشون عبارته از:
1. توقیع آن حضرت به علی بن محمد سَمُری(که در بالا ذکر شد).
2. روایات دالّ بر ناشناخته بودن حضرت.
3. روایاتی دلالت دارن بر امتحان شیعه در دوران غیبت.
در مورد 1 باید گفت که هرچند محدث نوری برای اولین بار ! 4 اشکال سطحی به آن وارد کرده.
از نظر اعتبار شکی در آن نیست.
در مورد 2 هم روایات بسیار زیاده و در برخی از این دسته حضرت به یوسف تشبیه شده که خلق، حتی برادرانش او را تا زمانی که خود را به اذن خدا معرفی نکردن، کسی اویشونو نشناخت.
در مورد 3 هم روایات بسیاری از ائمه علیهم السلام وارد شده که بر اثر طولانی شدن غیبت امام گروهی از مردم منکر وجود مبارک حضرت می شن و از عقیدشون برمیگردن.
دیدگاه دوّم: امکان ارتباط
این دیدگاه در بین متاخران شهرت داره و سید مرتضی و شیخ طوسی از جمله مطرح کنندگان اونن.
اما در این باره با کمی دقت به موضع سخنان این بزرگان در این باب متوجه این نکته میشیم که:
اولا این اظهار نظرها در پاسخ از اشکالاتیه که مخالفان مطرح کردن.
ثانیا در حد یک احتمال مطرح شده.(احتمال دیدن در رد اشکال خصم کافیه)
ثالثا سید مرتضی و شیخ طوسی فقط در حد احتمال این عقیده را ابراز کرده اند و به عنوان یک عقیده و امر قطعی به آن ملتزم نیستند و به این امر هم معترفند.
دلیلهای امکان ارتباط
1. روایات: تعداد آنها محدود است(3 تا!) و از لحاظ سند مخدوش !
2. اجماع
3.داستانها
در مورد داستانها باید گفت که داستانهایی مثلا شیخ طوسی در باب رویت مربوط به غیبت کبری نیست. برخلاف داستانهای محدث نوری.
سید مرتضی و شیخ طوسی فقط در حد احتمال این عقیده را ابراز کرده اند و به عنوان یک عقیده و امر قطعی به آن ملتزم نیستند.
اما محدث نوری در این مورد دست به تاویل و توجیه زده و سعی در ضعیف شمردن روایات مذکور در اول بحث نمودند.
در مورد اجماع هم، بطور خلاصه همانطور که در بالا گفته شد، اینکه برخی علماء مثل شیخ طوسی و سید مرتضی در مقابل برخی دشمنان تشیع، « احتمال » را بعید ندانند، دلیلی بر اجماع نیست.
ببخشید طولانی شد! (همچنین غلطای تایپی احتمالی رو!!!)
این مطلب خلاصه ای بود از یک مقاله مجله حوزه.
_________________________________
غیبت تامه
http://www.313amir.ir/?p=ghaybat-e-taamma
«میرزای فلانی را در مسجد بهمان، حالت مکاشفه ای دست داد و امام زمان(عج) را دید که کتیبه ای به او نشان می دهد در آن کتیبه نوشته بود طلب المعارف من غیر طریقنا اهل البیت مساوق لانکارنا... و این شد که میرزا از عقائد سابق خود برگشت» !
«جناب بهمانی، در کوران مبارزات سیاسی خود، یکبار فرمان خاصی خطاب به طرفداران اش صادر کرد یکی از همراهانش به او گوشزد کرد که این فرمان، خطرات مهمی دارد و... ایشان گفت اگر امر امام زمان(عج) باشد چه؟» !
«مرحوم فلانی در فلان جا به دیدار امام زمان(عج) نائل آمد و حضرت به او فرمود: اُکتُب (بنویس)... همین شد که ایشان توفیق یافت صدها کتاب بنویسد و سلطان المؤلفین شود» !
«علامه بهمانی فرمود مقام فلان شاگردم را کسی جز امام زمان(عج) درک نمی کند» !
و.........
جملاتی آشنا که مشابهاتش را فراوان شنیده ایم از افراد نادان! و اما توقیعی از حضرت صاحب الزمان(ارواحنافداه):
«بسم الله الرحمن الرحیم یا علی بن محمد السمری اعظم الله اجر اخوانک فیک فانک میت ما بینک و بین ستة ایام فاجمع امرک و لا توص الی احد یقوم مقامک بعد وفاتک فقد وقعت الغیبة التامّة فلا ظهور الا بعد اذن الله عزوجل و ذلک بعد طول الامد و قسوة القلوب و امتلاء الارض جوراً و سیأتی شیعتی من یدّعی المشاهدة الا فمن ادّعی المشاهدة قبل خروج السفیانی و الصیحة فهو کاذب مفتر و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» (کمال الدین، الصدوق ص516. الغیبة، الطوسی ص395)
«به نام خداوند بخشنده مهربان. ای علی بن محمد سمری! خداوند اجر برادران ات را درباره تو والا قرار دهد چرا که تو از امروز تا شش روز دیگر وفات خواهی کرد پس امور خود را جمع کن و کسی را وصی خود قرار نده که بعد از تو جانشین ات گردد به زودی غیبت کامل، شروع خواهد شد پس ظهوری در کار نخواهد بود تا خدا اجازه دهد و این بعد از دورانی طولانی خواهد بود که دلهای مردم سخت شود و زمین پر از ظلم گردد و به زودی کسانی نزد شیعیان من خواهند آمد و ادعای مشاهدهء من خواهند کرد آگاه باشید هرکس قبل از خروج سفیانی و صیحه آسمانی، ادعای مشاهدهء من را داشته باشد دروغگو و افترازننده است و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم»
1.از عبارت «و لا توص الی احد یقوم مقامک بعد وفاتک» استفاده می شود مقامی که برای چهار نائب امام عصر(عج) مطرح بوده (سفارت یا وکالت) دیگر برقرار نخواهد بود بنابراین هیچ کس نمی تواند ادعا کند از طرف حضرت مهدی(عج) برای شیعه، پیام یا دستوری دارد و هرکس چنین ادعایی کند ادعای کذب و افترا بسته و گمراه کننده است
2.از عبارت «فقد وقعت الغیبة التامّة» برمی آید که غیبت کبری برخلاف غیبت صغری، نقص و قید ندارد اگر به لغت "تامّة" دقت کنیم می بینیم "تامّة" در مقابل "ناقصة" است یعنی غیبت قبلی، غیبتی ناقص بوده است و غیبت بعدی نسبت به نقص آن، تامّ است و کامل...
از طرفی می دانیم که در غیبت صغری نیز شیعیان، مستقیماً با حضرت ملاقات نمی کردند و دیدار و رابطه با حضرت مهدی(عج) مخصوص خواص و برگزیدگانی بوده است که به عنوان سفراء یا وکلاء یا نواب حضرت(عج) شناخته می شدند یعنی غیبت، نسبت به عوام، کامل بوده لکن نسبت به خواص، ناقص بوده است حال که قرار است غیبت کبری، غیبتی تامّة باشد باید همان نقصانی که در غیبت صغری مطرح بوده از بین رفته نتیجتاً دیدار، حتی برای خواص نیز ممکن نباشد بنابراین در غیبت کبری، دیدار خواص نیز در کار نخواهد بود
3.در عبارت «فلا ظهور الا...» لا نفی جنس داریم که مطلق ظهور را نفی می کند چه ظهور برای عموم و چه ظهور برای این و آن... معنای نهایی و حقیقی غیبت و یتیمی شیعیان و امتحان اهالی آن دوران و مدح مؤمنان نیز از همین بابت است که هیچ راهی برای ملاقات با امام(عج) نباشد و مردم، فقط به حجت های عقلی و نقلی خود موظف بوده و اهل حق به آثار باقی مانده از اهل عصمت متمسک شوند «فآمنوا بسواد ٍعلی بیاض» کمال الدین، الصدوق ص288
4.صفوة التوقیع و عصارهء کلام این است:
«و سیأتی شیعتی من یدّعی المشاهدة الا فمن ادّعی المشاهدة قبل خروج السفیانی و الصیحة فهو کاذب مفتر» (به زودی بر شیعیان من کسانی خواهند آمد که ادعای مشاهده می کنند بدانید که هرکس قبل از خروج سفیانی و صیحه آسمانی، ادعای مشاهده کند دروغگو و افترازننده است)
در این عبارت، آنچه که نفی شده "ادعای مشاهده" است و نه "ادعای نیابت" که در سطور قبلی نفی شد و وجهی برای تکرار، به نظر نمی رسد بنابراین مطلق ادعای مشاهده چه ادعای عمومی باشد و چه نزد یکی دو نفر گفته شود و چه همراه با ادعای نیابت یا مقرون به پیام و امری از ناحیة مقدسة باشد و چه نباشد و... در هر صورت ادعای کذب و افترا بر ناحیة مقدسة می باشد
5.کسانی که می گویند «فلان آقا هیچ ادعایی نکرده و مدعی مشاهده محسوب نمی شود» توجه ندارند که امر از دو حال خارج نیست:
الف.ادعای مشاهده
ب.عدم ادعای مشاهده!
اگر آن آقا ادعای مشاهده کرده (ولو پیش یک نفر) در این صورت، مشمول طعن این توقیع قرار می گیرد و کاذب و مفتری نامیده می شود و اگر ادعای مشاهده نکرده دیگران چگونه فهمیده اند که او با امام عصر(عج) ملاقات کرده است!؟
6.فرض کنیم کسی با یک واقعهء عجیبه! مواجه شد و "احساس" کرد آن کسی که ملاقاتش کرده، امام عصر(عج) بوده است بازهم فرض کنیم او به هیچ کس اظهار نکند و "مدعی مشاهده" محسوب نشود سؤالی که اینجا مطرح است این است که این شخص، روی چه دلیل و مبنایی می تواند احراز کند آنکه دیده است خود امام زمان(عج) است؟
کسی در پاسخ به این سؤال نوشته بود «یقین شخصی» ! آیا یقین شخصی ِفلان فرد، دلیلی معتبر و قابل احتجاج و استناد است؟ اگر به یقین شخصی است همه انسانهای متضاد الدین و متناقض الفکر هم بر اباطیل خود یقین دارند چرا حرف آنان پذیرفته نمی شود؟ در مباحث علمی، آیا ملاک، دلیل و برهان است یا افکار شخصی و یقین های ذهنیتی؟
7.کسی می گوید «این روایت مال بیداری است و شامل خواب نمی شود» او توجه ندارد که خواب افراد غیرمعصوم، اساساً اعتباری ندارد و نیاز نیست این توقیع، آن را ردّ کند چون خودش ردّ است! خواب، خواب است و منشأ آن خیالات و... می باشد بنابراین قابل استناد نیست حتی وجود خوابهای راستین (رؤیای صادقة) نیز موجب اعتبار خواب به نحو کلی نمی گردد چون یک رؤیا که دیده می شود از همان اول، نشانه ای نمی دهد که من صادقة هستم یا کاذبة و بر فرض که بعدها معلوم شد فلان مورد، صادقة بوده بازهم مورد جزئی، اثباتگر قضیه کلی نمی گردد
8.کس دیگری می گوید «روایاتی داریم که شما حضرت را می بینید ولی نمی شناسید» اگر چنین است پس چگونه گفته می شود فلان فرد، حضرت(عج) را دید و شناخت و به او گفت اُکتُب!؟ مضاف بر اینکه روایات متعددی داریم مبنی بر اینکه امام(عج) مردم را می بیند اما مردم، ایشان را نمی بینند مثلاً «فیراهم و لایرونه» الکافی ج1 ص338 «یری الناس و لایرونه» الکافی ج1 ص339 و همچنین روایاتی که حاکی از عدم امکان رؤیت بدن مبارک حضرت(عج) است مثلاً «لایُـری جسمه» الکافی ج1 ص333 «اماماً مظفراً مستتراً» الکافی ج1 ص343 و...
9.روایت شده خود وجود نازنین اش روحی فداه فرمود: «وجه بهره مندی از من در غیبتم مانند بهره مندی از آفتاب است آنگاه که ابرها آن را از دیده ها پنهان می کنند» (کمال الدین، الصدوق ص485) مثال بسیار رسا و تشبیه بسیار عمیقی است... خورشید در ورای ابر، مستقیماً دیده نمی شود لکن نور و روشنایی و گرما و فوائد دیگر آن محفوظ است و به مردم می رسد و مسلماً با شب فرق می کند یعنی برکات وجودی امام عصر(عج) و رأفت و رحمت و دعاء و خیر ایشان بر ما جاری است گرچه شخص ایشان دیده نمی شوند
10.آنچه که گفته شد به استناد اطلاق روایات و ادلّهء حدیثی بود... اطلاق روایی و دلیل حدیثی را تقیید روایی و ظهور حدیثی، مقید می کند ولاغیر! فلذا نقل داستان و قصه و حکایت، دردی را دوا نکرده و چیزی را اثبات نمی نماید همچنین اقوال افراد غیرمعصوم و اعتقادات شان نیز نمی تواند روایات اهل بیت(ع) را ناقص کرده و قید بزند فقط اگر روایات مستندی در تقیید این اطلاقات موجود باشد قابل طرح و تحقیق است و نگارندهء این سطور خوشحال می شود اگر به آن روایت، رهنمون شود
البته اکیداً جای پرسش می باشد که چه اصراری هست این همه ادلّهء روایی به دلیل وجود چند داستان و حکایت، همگی به مذبح تأویل و تفسیر و معناهای من درآوردی برده شود؟ این روایات چه فرقی با هزاران روایت دیگر ما دارد که معنای آنها را اخذ می کنیم و به مضمون شان ملتزم می شویم؟ حال اینجا چه انگیزه ای برای ما ایجاد شده که با روایات ائمه(ع) چنین رفتاری می کنیم الله اعلم!
_________________________________
حکایات رؤیت یا روایات غیبت؟
http://313amir.ir/?p=hekayat-e-royat-ya-rewayat-e-ghaybat
درباره مطالب نوشتار غیبت تامّة نوشته اند:
«مطالبی که فرمودید بسیار قابل تأمل است منتها مطلبی که ذهن مرا بسیار به خود مشغول کرده حکایتها و داستانهای بسیاری است که در مورد مشاهده حضرت(عج) گفته و شنیده شده و چه بسا چاپ و تکثیر هم شده است با نظر به این مطلب، سؤالاتی مطرح می کنم»
1.آیا مشاهده حضرت(عج) اساساً امکان دارد یا خیر؟ ولو به همراه ادعا باشد یا نباشد آیا اساساً این احتمال وجود دارد یا خیر؟
-در پاسخ به این پرسش، باید دو نقطه را از هم تفکیک کرد
نقطه اول: اصل دیدار حضرت(عج)
نقطه دوم: دیدار حضرت(عج) با امکان احراز هویت شان
در نقطه اول باید گفت اصل دیدار حضرت(عج) عقلاً محال نیست لکن شرعاً محل اشکال است اطلاق چهار روایات بند 8 نوشتار غیبت تامّة و همچنین اطلاق چندین روایت دیگر و توقیع مبارک، با امکان ملاقات ایشان در غیبت کبری در تعارض است و از آنجا که ما موظف به اعتقاد، حسب ِاطلاقات روایات هستیم نتیجتاً نمی توانیم معتقد به امکان دیدار حضرت(عج) در عصر غیبت کبری باشیم
حجتی در دست ما نیست که بتواند آن اطلاقات را مقید کند و روزنه ای ولو جزئی برای ما باز نماید بنابراین چاره ای نداریم جز اخذ به اطلاق روایات و تمسک به ظاهر بی قید کلام معصومین(ع) و این اطلاق نیز بر نفی مطلق ملاقات، دلالت دارد
اما درباره نقطه دوم، مشکل، حادّتر است بر فرض که ما کسی را دیدیم و احساس کردیم خود ِحضرت(عج) است آیا ما راهی برای احراز هویت ایشان(عج) داریم و آیا می توانیم لااقل نزد خود، قانع شویم آن کسی که اکنون یا قبلاً ملاقات کردیم خود وجود نازنین حضرت صاحب الامر(روحی فداه) بوده است؟
ما که در عصر ظهور و دوران پدران شان(سلام الله علیهم اجمعین) نبودیم و چهره و مشخصاتی به نحو متعین در یک نفر، از ایشان در دست نداریم بنابراین چه دلیلی می تواند برای ما اثبات کند آنکه دیده ایم مولاناالمهدی(عج) بوده است؟ آیا راه عقلایی در این زمینه وجود دارد؟ آیا می توانیم به صرف اینکه مسائلی عجیب و غیرعادی دیدیم قاطع شویم و سوگند بخوریم حضرت(عج) را دیده ایم؟
چه اشکالی دارد که فردی عادی (چه با قصد و غرض و چه بی قصد و غرض) یا فردی وارد در علوم غریبه یا حتی شیطانی به شکل انسان درآمده، بیاید و شرایط خاصی در مقابل ما ایجاد کند و ما را به توهم ملاقات با امام غائب مان(عج) بیاندازد؟ چگونه می توان به صرف چند توهم ذهنیتی، دست از اطلاقات روایات برداشت و آنها را با خیالات شخصی، تقیید زد؟
2.در ضمن حدیثی که فرمودید از عبارت "پس ظهوری در کار نخواهد بود" آیا می توان احتمال داد که معنی "ظهور"، ظهور ِپس از اتمام دوران غیبت کبری باشد قبل از خروج سفیانی و... و نه ظهور به معنی "رؤیت قبل از اتمام دوران غیبت"؟ چنان که در ادامه حدیث به این مطلب اشاره شده است، آیا معنی ظهور و امکان رؤیت را می توان یکی دانست؟ به تعبیر دیگر اینکه ما عبارت "دیگر ظهوری در کار نخواهد بود" را به چند گونه می توانیم معنی کنیم؟ در واقع معنی ظهوری که حضرت(عج) قبل از غیبت کبری برای نواب اربعه داشته اند چیست؟ این ظهور قبل از دوران غیبت، شامل چند مسأله می شود از جمله: الف.نواب اربعه حضرت(عج) را مشاهده می کردند ب.نواب اربعه به هویت حضرت(عج) که مشاهده می کردند آگاهی داشتند ج.نواب اربعه می توانستند از طرقی با حضرت(عج) ارتباط بر قرار کنند و از ایشان سؤال کنند و راهنمایی بخواهند و جواب بگیرند د.نواب اربعه به طور مشخص به عنوان نایبان خاص حضرت(عج) معین شده بودند ه.نواب اربعه، وظیفه انتقال پیام حضرت(عج) را به شیعیان بر عهده داشته اند (رساندن پیام به طور عمومی نه خصوصی) در واقع، نواب حضرت(عج) اجازه انتشار پیام ایشان را به عموم شیعیان داشته اند حال با این توصیفات شاید بتوانیم درک بهتری از معنی غیبت تامّه و غیبت ناقصه داشته باشیم سؤالی که مطرح می شود این است که آیا حضرت(عج) بر طبق این حدیث، ظهور و امکان مشاهده شان را به طور مطلق رد کرده اند؟ و یا امکان ظهوری را قبل از خروج سفیانی و... رد کرده اند که مشتمل بر تمامی موارد بالا باشند؟ به خصوص موارد د و ه که بی شک اگر کسی چنین ادعایی کند طبق فرمایش حضرت(عج) دروغ گو و افترا زننده است اما اگر فقط شامل موارد الف و ب شود چطور؟ آیا حضرت(عج) آن امکان را هم به طور مطلق رد کرده اند؟ در مورد ج هم اگر ادعای عمومی کنند قطعاً شامل این حدیث می شوند و دروغگویند اما اگر صرف سؤال و جواب و راهنمایی به صورت خصوصی و نه شامل پیامی برای عوام باشد چطور؟ به خصوص که در بعضی داستانها حضرت(عج) بعض فقهایی که در هنگام مطالعه و بررسی و صدور فتوی دچار سرگردانی و حیرت شده بودند را راهنمایی کرده و به کتب حدیث و یا آیاتی از قرآن اشاره کرده اند تا آن شخص بتواند به نتیجه قطعی در صدور فتوی براساس آن احادیث و آیات برسد
-در این زمینه باید توجه داشت که تعبیر توقیع "غیبت تامّة" است و تامّة در مقابل ناقصة می باشد و "ناقصة" قاعدتاً شامل هرگونه نقصانی می گردد مثلاً وقتی طبیب می گوید (بیمار سلامتی کامل خود را به دست آورد) معنایش این است که سلامتی وی در ایام ماضی، از بعضی جهات، ناقص بود و اکنون نسبت به همان جهات نقصان، کامل شده و "همه" آن نقائص رفع شده است دیگر نمی توان تفکیک کرد و نقصانی را لحاظ کرد و نقصان دیگری را خیر
اینجا نیز همین گونه است غیبت صغری با اینکه آن هم، غیبت بود لکن این غیبوبت، نسبت به جهت الف و ب نقصان داشت یعنی گرچه حضرت(عج) از چشم عامّه، پنهان بودند اما عده قلیلی (نواب) حضرت(عج) را شناخته و می دیدند و نسبت به ج و د و ه نیز نقصان داشت یعنی با اینکه مردم مستقیماً نمی توانستند پرسشها و مسائل خود را با معصوم زمان خود مطرح کنند لکن وسائطی به نام نواب وجود داشتند که طریق بین مردم و معصوم(ع) بودند و غیبت از این جهت نیز کامل نبود
حال که قرار است غیبت، تامّة شود معنی واضحش این است که نسبت به همه موارد پنج گانه، نقصان رفع شده و غیبت از جمیع جهات و حیثیات محقق گردد دلیلی وجود ندارد که ج و د و ه را منتفی کنیم و الف و ب را کماکان موجود بدانیم همان دلیلی که ج و د و ه را منتفی کرد الف و ب را هم منتفی می کند و ما باید یا هر پنج تا را بگیریم یا هر پنج تا را رها نماییم و یک بام و دو هوا صحیح نیست
مثالی که در آخر این پرسش مطرح شد نیز خروج از محطّ بحث است آنچه که در نوشتار غیبت تامّة نفی شد دیدار با حضرت(عج) بود حال چه در آن دیدار، مطلبی مستقلاً فرموده شود و چه راهنمایی به ادلّه شرعیه از کتاب و سنت انجام شود
بلی اگر فقیه، از هر راهی و به هر شکلی، متوجه یک دلیل شرعی از کتاب و سنت شود که تاکنون از آن غفلت داشته موظف است به آن دلیل، تمسک کند و آن را در اجتهاد خود لحاظ نماید و اینکه آن مورد ِمتذکرکننده چه چیزی بوده است از این جهت مهم نیست فلذا ربطی به مورد صحبت ما در نفی ملاقات با حضرت(عج) ندارد ما دلیلی نداریم که ثابت کند هرکس توانست یک راهنمایی عمیقی به فقیه در مسیر کسب و تحلیل ادلّه، نماید لزوماً حضرت مهدی(عج) است!
مضاف بر اینکه اگر بنا بود که حضرت(عج) در همه موارد ابهامات علمی و فقهی یک فقیه، دخل و تصرف کرده و تمام مشکلات مجتهدان شیعه را حل نمایند دیگر چه جای این همه ابهامات و علامت سؤال های متعدد و "فیه تردد" و "فیه تأمل" های مجتهدان مسلّم شیعه در کتب شان؟ چه جای این همه اختلافات شدید و گسترده در بین فقهاء شیعه که به عنوان مثال، فقیهی متعه دختر رشیده بدون اذن ولی را، باطل و انجام رابطه در آن را زنا می داند و مستوجب حد شرعی و فقیه دیگر، همان را متعهء صحیح و دارای برکات دنیوی و اخروی و ثواب کثیره!؟
اگر بناء حضرت(عج) بر دخل و تصرف در این موارد و راهنمایی فقهاء و حل مشکلات شان بود الان این همه اختلاف و ابهام در مسائل فقهی نبود و ای بسا تکلیف همه چیز معلوم بود در حالی که می دانیم چنین نیست
به دلیل ابهامات فراوان و روشن نبودن امور متعدد، فقهاء ما زحمات کثیره ای برای کسب حجت شرعی از دل متون و ادله و راهنمایی شیعیان در مسیر تمسک به تعالیم معصومین(ع) می کشند و همین است که اجر جزیل دارند و در روایات متعدد، از آنان با عناوینی نظیر "متکفل ایتام شیعه" مدح شده است همان متکفلانی که جای خالی پدر حقیقی شیعه (امام معصوم) را نسبتاً پر کرده و مادام که "مطیعاً لأمر مولاه" هستند سعی شان مشکور است و اجرشان محفوظ
3.در مورد خواب، روایاتی داریم که خواب، یک هفتادم پیامبری است و اساساً نمی توان رؤیای صادقه را انکار کرد که البته و صد البته خواب و رؤیا به هیچوجه، حجت نیستند اما در عین حال، خالی از اعتبار هم نیستند چنانکه بنابر روایاتی که هست حداقل به اندازه یک هفتادم وحی اعتبار دارد فلذا امکان مشاهده حضرت(عج) و دیگر معصومین(ع) و حتی امکان مشاهده اموات (چنانکه در مفاتیح برای آن دعاهایی نیز آورده شده است) در عالم رؤیا وجود دارد
-در پاسخ باید چند نقطه را در نظر گرفت
اول اینکه ما انکار نداریم که رؤیای صادقه وجود دارد لکن می گوییم برای غیرمعصومین، راهی وجود ندارد که تعیین شود این رؤیای فعلی صادقه است یا کاذبه؟ صادقه بودن یک رؤیا بعد از اینکه مفاد آن در عالم خارج از ذهن، محقق شد معلوم می شود صادقه بوده است و همین است معنای اینکه خواب، جزئی قلیل از نبوت است
دوم اینکه اعتبار یک شیء، امری بسیط است که یا هست و یا نیست! نمی توان اعتبار را بخش بخش کرد و گفت تا فلان درصد اعتبار دارد! اعتبار ِیک دلیل اگر در حد اطمینان است که معتبر است ولی اگر به حد اطمینان نرسیده فی نفسه ارزشی ندارد و در مقام استناد، با صفر برابر است (الا با ضمیمه های عقلایی که در مجموع اطمینان آور باشند)
سوم اینکه تأمل در همین نکته، شایسته است که چرا خواب، حجت نیست؟ علت عدم حجیت خواب چیست؟ آیا جز این است که خواب، امری حقیقی نیست و صرفاً حالت تصوری و تصویری دارد؟ به بیان دیگر، اگر کسی خواب آتش ببیند آیا واقعاً آتش دیده است؟ یا تصویری از آتش در "مخیله رؤیایی" او شکل گرفته و دیده شده است؟
واضح است که تصویر آتش، آتش نیست و تصویر فلان فرد میت (چه معصوم و چه غیرمعصوم) نیز خود آن فرد نیست بنابراین، تعبیر اینکه (فلانی را در خواب دیدم) تعبیری نادرست و آلوده به مسامحه است فلذاست که گفته می شود خواب، حجت نیست چرا که تصویر معصوم، معصوم نیست و ساختن همین تصویر نیز، می تواند کار شیطان و... باشد
4.آیا منظور از "ادعای مشاهده" مشاهده به طور مطلق است (البته حداقل اگر در خواب، امکان مشاهده باشد که طبیعتاً مطلق نیست) و یا منظور، ادعای داشتن مشاهده و نیابت از حضرت(عج) بسان نواب اربعه در دوران صغری یا ادعای داشتن پیامی از طرف ایشان؟
-تعبیر "ادعای مشاهده" در روایت به طور مطلق به کار رفته و من نمی دانم کسانی که مدعی اند منظور از ادعای مشاهده، ادعای مشاهده همراه با نیابت و سفارت است یا ادعای مشاهده همراه با شناخت یا هر قید دیگری، این قیود را از کجا در می آورند که بر متن صریح و مطلق روایت تحمیل می گردد؟ روایت می گوید "ادّعی المشاهدة" و نه "ادّعی السفارة" یا "ادّعی البابیة" و مشاهده، واضح است که مشاهده است و نه نیابت یا سفارت یا هر چیز دیگر
مضاف بر اینکه عمده داستانها و حکایات مربوط به تشرفات خدمت حضرت(عج) حاوی پیام یا نکته ای است که می تواند در عرصه عقیدتی یا فقهی، منشأ اثری گردد و اگر باب این مسائل ولو در حد کم و مختصر، باز شود هیچ تضمینی نیست که روزنه، کم کم به پنجره و پنجره، کم کم به درب و "باب" نکشد و بساط بابیت و سفارت جدیدی باز نگردد و نواب اربعه به خمسه و بیشتر، ارتقاء نیابند!
5.آیا امکان مشاهدهء حضرت(عج) در صورت خواست خود حضرت(عج) وجود دارد یا خیر؟
-در پاسخ باید گفت بله اگر حکمت الهی بر این باشد که در مورد خاصی، مشاهده واقع گردد و معصوم(ع) طبق این حکمت بخواهد که چنین شود مانعی از آن نیست لکن ما راهی به کشف آن حکمت و خواست معصوم(ع) نداریم و او نیز این ناتوانی ما را می داند او می داند که ما طبق حجت های شرعیه از کلام خودشان از پذیرش چنین موضوعی امتناع داریم و راهی به اثبات و احراز هویت ایشان و همچنین جواز ادعای مشاهده نداریم فلذا چنین امری باید طوری انجام شود که منافاتی با حجج شرعیهء متخذه از کلام معصومین(ع) نداشته باشد و معذوریت ما در آن لحاظ گردد
6.اینکه چگونه می توان خبر مشاهده را فهمید بدون اینکه شخص، ادعای مشاهده کند این احتمال وجود دارد که شخص، موفق به دیدار شده است و آنرا در مطالب و خاطرات شخصی خود پنهان داشته و سپس پس از مرگش به دست دیگران افتاده باشد البته مشاهده به طرق دیگری هم نقل شده است که مبتنی بر ادعا نمی باشد مثلاً در مورد آیت الله حجت، حکایت عجیبی از دو کتاب «کرامات صالحین» و «آثار الحجة» نقل شده که دو حکایت شبیه هم اند با این تفاوت که کتاب «کرامات صالحین» تشرفات را هفته ای یک بار ذکر کرده در حالی که کتاب «آثار الحجة» ذکر کرده "کسی که خدمت حضرت(عج) مشرف می شوند" و من نقل کتاب «آثار الحجة» را موثق تر دانسته و ذکر می کنم: «حکایت کرد برای این نگارنده، جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج میرزا سید حسن برقعی رضوی قمی از جناب حجة الاسلام حاج شیخ محمود یاسری تهرانی که گفت:در یکی از کتب، ختمی را از مرحوم شیخ بهایی دیدم که فرموده اند: هر کس این ختم را بگیرد و حاجتش روا نشود به من و پدرم شیخ حسین عبد الصمد لعن کند این ختم را انجام دادم و به انتظار حاجت نشستم ولی اثری ندیدم و جرأت جسارت به شیخ را هم نداشتم و کم کم این موضوع از خاطرم رفت روز دوشنبه سوم جمادی الاولی ۱۳۷۲ قمری به محضر آقای جنانی همدانی که دارای علوم غریبه و احضار ارواح و فنون عجیبهء دیگر است رفتم او در کنار میز مخصوص خود نشسته و جمعی از اعیان و اشراف تهران که برای مسائل مهمه و مشکله خود مراجعه کرده بودند منتظر پاسخ سؤالات خود بودند من در کناری نشسته و متفکر بودم که آقای جنانی گفت: آقای یاسری! جناب شیخ بهایی حاضر است و می فرماید به آقای یاسری بگو "ختامه یوم الأحد"! فوراً منتقل شدم که ختم را اشتباه انجام داده ام... پس از لحظه ای مجدداً گفت: شیخ می فرماید: امروز از حال به بعد به سؤالات شما پاسخ داده نخواهد شد و مجال ندارم زیرا یکی از علماء بزرگ قم از دنیا رفته و ما باید به استقبال و پذیرایی ایشان برویم ما نگران شدیم و درخواست کردیم سؤال شود که آن عالم کیست؟ روح مرحوم شیخ فرموده بود که: آقای آقا سید محمد حجت، کسی که خدمت حضرت ولی عصر عجّل الله له الفرج مشرف می شوند! اول ظهر بود که از منزل آقای جنانی خارج شدم و در ساعت ۲ بعد از ظهر، رادیو ایران خبر فوت و ساعت فوت مرحوم حجت را اعلام کرد» (آثار الحجة ج1 ص۱۶۶)
-درخصوص مطلب کلی که در اول پرسش ذکر شد باید گفت بازهم اطلاق "ادّعی المشاهدة" این مورد را هم می گیرد و فرقی بین ادعای نوشتنی و ادعای گفتنی نباید گذاشت و اما درخصوص داستان فوق الذکر، از دو منظر می توان به آن نظر کرد که عرض می کنم:
الف.اینکه فردی ختمی به کسی توصیه کند و سپس بگوید هرکس حاجت نگرفت مرا لعن کند بسیار عجیب است! لعن، شرایط مشخصی در شرع دارد و به صرف اینکه کسی از دعا و ختمی، حاجت نگرفت مجوز لعن نمی گردد و لعن بی مجوز، معصیت می باشد
با این وصف، اگر چنین گناهی را شیخ بهایی توصیه کرده باشد خود او زیر سؤال می رود و اگر هم توصیه نکرده باشد و این مطلب از دخل و تصرف جاعلین، وارد شده باشد اصل آن ختم زیر سؤال می رود (کسی که از اضافه کردن امر به معصیت در یک کتاب، باک ندارد طبیعتاً از ساختن یک ختم دروغین نیز باکی نخواهد داشت)
جالب اینکه راوی داستان، از جسارت بر شیخ، ترس دارد اما از گناه لعن بی مجوز، ترسی نشان نمی دهد! و جالب تر اینکه این ختم توسط این جانب، تجربه شده و از آن، نتیجه ای حاصل نگشته است بنده، این ختم را چند سال پیش در کتاب «شیفتگان حضرت مهدی(عج)» دیده و طبق همین تصحیح منتسب به روح شیخ بهایی (ختامه یوم الاحد) انجامش دادم لکن نتیجه مطلوب را نگرفتم و البته کسی را لعن ننمودم!
ب.مشکل دیگر داستان، موضوع احضار روح می باشد احضار روح -قطع نظر از اشکال فقهی اش- دچار مشکل عدم حجیت و اشکال در بنیان می باشد چه کسی می تواند اثبات کند که این کسی که الان به نام روح فلانی آمده و افعال عجیبی از او سر می زند و سخنان غریبی از او صادر می گردد واقعاً روح همان فلانی است!؟ چه ابزاری می تواند معین کند که این نیرویی که موجب شده فلان نعلبکی به حرکت درآید و با بازی با حروف، فلان مطالب را بیان کند واقعاً یک روح است و منتسب به فلانی نیز هست؟
مگر ما ابزاری برای روح شناسی داریم و مگر صرف این ادعا که "من روح فلانی هستم" در مقام اثبات حقیقت، کفایت می کند؟ مگر جنیان و شیاطین و نیروهای ناشناختهء دیگر در جهان، کم هستند و هر موجودی که کار خارق العاده ای انجام داد لزوماً روح است و هر ادعایی هم بکند مقبول است؟ این سؤالات، بسیار مهم و کلیدی هستند و دقت و تأمل در آنها نشان می دهد که نمی توان به چنین حکایاتی اعتبار کرد و به استناد امثال آن، کسی را ملاقات کننده با امام زمان(عج) خواند چه هفتگی و چه روزانه!
7.این داستانها فقط به فلان علامه و فلان ملا و فلان عارف، محدود نمی شود بلکه در مورد بسیاری از فقهاء و مراجع تقلید شیعه نقل شده است چنانکه برای نمونه می توان از شیخ مفید، شیخ انصاری و سید ابوالحسن اصفهانی نام برد ضمن اینکه اینگونه داستانها -البته اگر ادعای نیابت خاص و داشتن ارتباط با حضرت(عج) را از آنان جدا کنیم- آیا باعث بر محکمی اعتقاد شیعیان و حتی غیر شیعیان بر موجودیت و زنده و سالم بودن حضرت(عج) نمی شود؟ به خصوص که در مورد داستانی که از سید ابوالحسن اصفهانی در سرداب مقدس نقل شده است رؤیت حضرت(عج) باعث بر گرایش و پذیرفتن تشیع شخصی شده است البته نمی گویم دلیل بر اعتقاد می شود بلکه می گویم باعث محکمی اعتقاد می شود
-البته چنین نیست که این حکایات، درباره "بسیاری" از فقهاء طراز اول تشیع نقل وافر، شده باشد و با تحقیق و رجوع دقیق به داستان های مشهور در این مورد، می توان دریافت که افراد ِمورد ِنظر ِداستان سرایان در این مجال، اقلیتی از فقهاء طراز اول بوده اند و کثیری از سایرین و احیاناً عرفاء شامخین!
مضاف بر اینکه در نوشتار غیبت تامّة نیز به مشاهده های فلان عارف و فلان علامه اکتفا نشده بود و بعضی از مطالب مورد ذکر، از کسانی بود که به عنوان مرجع تقلید در شیعه مطرح بوده اند ادلّه ای که اقامه شد نیز کلی و عامّ و مطلق بود و فرقی بین مشاهده یک عامی و یک مرجع تقلید نبود مشاهده حضرت(عج) و احراز هویت شان و ادعای رؤیت ایشان، به استناد ادلّه، نفی شد از هرکس که باشد و حتی اگر کسانی به واسطه چنین مشاهده ای هدایت شده و به طریق حق، رهنمون گردند
مهم این است که بدانیم این امور، از نظر علمی، قابل استناد نیستند و اگر کسی به استناد مشتی اباطیل، به حقائق برسد موجب حقانیت آن اباطیل نمی گردد دست خداوند در هدایت خلق، باز است و ممکن است حجت بر کسی از طریقی تمام شود که خود آن طریق، باطل و نادرست باشد ولی به دلیل اینکه فعلاً فرد مورد نظر، آن را درست می داند خداوند، همان طریق باطل را برای الزام او به حق برگزیند چیزی شبیه جدل و الزام فرد به آنچه خود را به آن ملزم می داند و...
8.مطلب زیر را در سایت آیت الله بهجت در بخش استفتاء و در موضوعات گوناگون یافتم که می آورم: «در توقیع شریف، خطاب به جناب علی بن محمد سمری (رحمه الله) آمده است (و سیأتی مَن یدّعی المشاهدة...فکذّبوه) این جمله با ملاحظهء قضایایی که در کتابهای بحارالانوار و غیره تحت عنوان (فی من فاز بلقاء الحجّة علیه السّلام) نقل گردیده است، چگونه قابل توجیه است؟ ج. به قرینهء مقام، منظور در توقیع، نحو مشاهدهء در نیابت خاصّه است»
-این پاسخ، گرچه خاص ایشان نیست و نظر بعضی دیگر از علما نیز همین است لکن طبق آنچه عرض شد خلاف اطلاقات ادلّه می باشد... مقدمتاً عرض می کنم که در جایگاه خود در علم اصول، ثابت شده که "مقام" نمی تواند قرینه مناسبی برای تخصیص ِعموم ِیک دلیل ِعامّ یا تقیید ِاطلاق ِیک دلیل ِمطلق باشد اطلاق و عموم آیات و روایات با شأن نزول و مورد صدور و مقام و مانند آن، مقید و مخصَّص نمی شود و شأن نزول و مورد صدور و مقام و... صلاحیت تقییدیه یا تخصیصیه ندارند جهت تفهیم بهتر مطلب، یک مثال عرض می کنم:
در کتب تفسیر و حدیث، نقل شده که روزی جوانی از انصار در مدینه، زنی را دید که از پیش رو می آمد و گوش و گردن او نمایان بود جوان همینطور او را نگاه می کرد تا اینکه زن از جلوی او عبور کرد و وارد کوچه ای شد جوان، دنبال او روانه شد و از پشت سر، زن را نگاه می کرد و چنان غافل شده بود که ناگهان با صورت به شیء برنده ای که بر دیوار خانه ای بود برخورد کرد!
تا زن از نظر پنهان شد جوان،خود را دید که خون از چهره اش جاری شده و بر سینه و لباس او می ریزد با خود گفت: به خدا قسم نزد رسول خدا(ص) می روم و این جریان را خبر می دهم وقتی نزد رسول خدا(ص) آمد حضرت(ص) فرمود: این چه حالت است؟ جوان، قضیه را گفت سپس جبرئیل(ع) نازل شد و این آیه را آورد: (به مؤمنین بگو نگاه خود را فرو نهند و دامان خود را نگاه دارند این برای آنان پاکتر است و خداوند آگاه است بر آنچه آنان انجام می دهند سورةالنور آیه30) الکافی ج5 ص521
حال سؤالی که اینجا مطرح می شود این است که آیا امر خداوند به فرو نهادن چشم از نامحرم، مطلق است و شامل همه فروض مختلف می شود یا به قرینهء مقام، منظور از فرو نهادن نگاه، فرو نهادن نگاه ِشهوت آلود ِجوان ِانصاری ِمدنی است آن هم به شرط اینکه در یک کوچه تنگ و باریک که خوف جراحت و خونین شدن لباس وجود دارد باشد و آن کوچه نیز لزوماً باید در مدینه باشد تا نگاه، حرام باشد و اگر در مکه باشد حکمش جداست و نگاه، حلال است!؟
کسی که با روش استناد صحیح به متون دینی، آشنا باشد هرگز نمی گوید از این آیه، فقط حرمت نگاه چنین کسی در چنین جایی و با چنین شرایطی استفاده می شود و در نظر محقق، روشن است که اطلاق آیه، دلالت می کند بر اینکه کلاً مردان مؤمن چه جوان و چه پیر و چه انصاری و چه مهاجر و چه غیر آن، باید نگاه خود را چه با شهوت و چه بدون آن، از نامحرم حفظ کنند چه در کوچه و چه در خیابان و چه در بیابان و... و چه در مدینه و چه در مکه و چه هر جای دیگر و چه خوف جراحت باشد و چه نباشد و...
در واقع ما موظف به اخذ اطلاق آیه هستیم و حکم، با مورد آن مقید نمی گردد و به عبارت دیگر، شأن نزول و مورد صدور و مقام و... مجرای بلاغ و بهانهء بیان حکم هستند و نه حاکم و مسلط بر آن در حدی که حکم را محدود کرده و اطلاق آن را از بین ببرند مطلب کلی که در موردی جزئی گفته می شود محدود به حدود ِآن مورد جزئی نمی گردد و همچنان کلی است
فلذا در نظر تحقیقی، روایات ِمورد ذکر در نوشتار غیبت تامّة و متن توقیع، مطلق هستند و با مقام، مقید نمی گردند بلی اگر دلیل معتبر دیگری از آیات یا روایات یافت شود که اطلاق و عموم این روایات و توقیع را مقید و مخصص نماید مشکلی نیست و قابل بررسی و تحلیل علمی می باشد لکن صرف "مقام" و امثال آن، چنین صلاحیتی ندارند و به واسطه وجود آنها، دست از اطلاق دلیل، برداشته نمی شود.