دیشب با یکی از دوستان که روحانی هستند، داشتیم در پیاده رو میرفتیم. دو جوان سوار بر موتور کنار خیابان و نزدیک ما و گفت حاج آقا یه سوال داشتم. گفت بفرمایید. گفت اگه میشه بیاید اونور!
رفت و اومد.
گفت: پسره میخواست ازدواج کنه اما دختر مورد نظرش چشماش آبیه!
گفتم:
عجب مشکل بزرگی! تو وسائل داریم که «تزوّجوا الزرق فان فیهن الیمن و البرکة» تازه یمن و برکت هم داره!
از وقتی مامانم اینو ازم شنیده افتاده دنبال یه دختر چشم آبی برام!!
گفت:
منم بهش گفتم که مشکلی نداره و...
جالب این بود که پسره میگفت یه روحانی دیگه از دختر چشم آبی نهیش کرده!