دوستم میگفت:
رفته بودم مکه
تو مسجد الحرام، پیرزنی ناتوان بهم گفت:جوون ایشالله خیر ببینی
بیا کمکم کن بتونم طواف کنمبهش گفتم آخه ما نامحرمیم!
گفت: بابا من به این پیری. شوهرمم مرده!
گفتم: خب اگه میخوای صیغهات کنم و ببرمت طواف !
قبول کرد و رفتیم. بعدش گفت هتلمون نزدیکه. بیا بریم یه چیزی بخوریم!
گفتم: نههههه!!!
بهر حال برای تشکر یه هدیه برام خرید و رفتم پی کارم.
اینم از سعادت بعضیا !
______________
دیر آپدیت کردن وبلاگ در روزهای گذشته، بدلیل عدم دسترسی به اینترنت بود.
یکی از دوستان پیام داده که:
سلام، بابا کجایی؟
در این آشفته بازار متعه، یک روز غیبت هم برای شما جایز نیست برادر من!