مطلب نابی در کتاب احتجاج مرحوم طبرسی دیدم که میتواند قابل توجه کسانی باشد که پیروزیهای دنیوی را دلیلی بر برتری یک گروه پیروز میپندارند...
خدمت حسین بن روح (سومین نایب امام عصر در غیبت صغری) بودیم که مردی برخاست و خطاب به حسین بن روح عرض کرد: سوالی دارم. ایشان فرمودند: بپرس از هرچه میخواهی.
عرض کرد: آیا حضرت حسین بن علی علیهماالسلام ولیّ خداوند بود ؟
حسین بن روح فرمودند: آری.
عرض کرد: آیا قاتل آن حضرت دشمن خداوند بود؟
ایشان فرمودند آری.
سپس عرض کرد: آیا جایز است که خداوند دشمن خود را بر ولیّ خود مسلط فرماید؟
جناب حسین بن روح فرمودند: به آنچه میگویم خوب دقت کن:
بدان که خداوند بزرگ با مردم به صورتی دیدنی با مردم روبرو نمیشود و شفاها با آنها حرف نمیزند ولی پیامبرانی فرستاده است که همانند آنها بشر هستند و اگر افرادی غیربشر میفرستاد، مردم از آنان فرار میکردند و حرفشان را نمیپذیرفتند. پس از اینکه خداوند افرادی را فرستاد، مردم به آنان گفتند که شما هم مانند ما هستید (غذا میخورید و راه میروید و ازدواج میکنید و. . . ) و ما دعوت شما را نمیپذیریم مگر آنکه معجزهای بیاورید که ما از انجام آن عاجز و ناتوان باشیم. بعد از دیدن معجزه خواهیم دانست که شما را برای کاری فرستادهاند که ما توانایی آن را نداریم.
پس خداوند نیز به انبیاء معجزاتی عنایت فرمود که مردم دیگر توان انجامش را نداشتند؛
یکی از آنها (نوح) پس از آنکه به قومش هشدار داد و عذری برای آنها باقی نگذاشت، طوفانی آورد که همه اهل طغیان و تمرد از حقیقت را غرق کرد.
و دیگری (ابراهیم) را در آتش افکندند و آتش بر او سرد و سلامت شد.
و برای دیگری (صالح) شتری از سنگ سخت بیرون آورد و از پستانش شیر جاری ساخت.
و برای دیگری (موسی) دریا را شکافت و از سنگ، چشمهها جاری کرد (12 چشمه) و عصای خشک او را اژدهایی قرار داد که سِحر آنان را بلعید.
و دیگری (عیسی) کور و پیس را شفا میداد و با اذن خداوند مردگان را زنده میکرد و به مردم خبر میداد که در در خانههایشان چه میخورند و چه ذخیره میکنند.
و برای دیگری (خاتمالنبیین صلیاللهعلیهوآله) ماه شکافته شد و شتر و گرگ و حیوانات دیگر با او سخن میگفتند.
و چون این کارها را کردند و مردم امتشان از آن کارها ناتوان بودند، خدای بلندمرتبه، پیامبرانی با این همه قدرت و معجزه را از روی لطف و حکمت، گاهی پیروز و گاهی مغلوب ساخت و اگر آنها را همیشه پیروز میکرد و مبتلا نمیکرد و به سختی نمیانداخت، مردم آنان را به جای خدای متعال میپرستیدند و فضیلت صبرشان در برابر محنت و بلا شناخته نمیشد... و چنین کرد تا بندگان بدانند که پیامبران نیز خدایی دارند که خالق و مدبر پیامبران است و آن خدا را بپرستند و از فرستادگانش اطاعت کنند و حجت خدا ثابت و تمام گردد بر کسی که درباره آنان غلو کند و آنان را پروردگار بداند یا با آنها مخالفت کند و منکر دستورات آنان گردد «تا آنان که هلاک میشوند و زنده میمانند، با حجتی روشن باشد» (انفال42)
راوی این سخنان میگوید که فردای آن روز نزد حسین بن روح رفتم و در دلم گفتم: «آیا فکر نمیکنی که آنچه دیروز گفته شد، حرف و نظر خود او باشد؟»
در همین افکار بودم که حسین بن روح کلام را آغاز کرد و فرمود: چنانچه از آسمان بر زمین فرو افتم و پرندگان مرا بربایند، یا طوفانی مرا در دره عمیق افکند، نزد من بسیار محبوبتر است از اینکه در دین خدا به رای و نظر خود سخنی بگویم. کلام من برگرفته از اصل بود که از حضرت حجت صلواتاللهعلیهوسلامه شنیده بودم.
الاحتجاج - الشیخ الطبرسی - ج 2 - ص 285 – 288: عن أبی جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی- ره - قال: حدثنی محمد بن إبراهیم بن إسحاق الطالقانی قال: کنت عند الشیخ أبی القاسم الحسین بن روح رضی الله عنه مع جماعة منهم علی بن عیسی القصری، فقام إلیه رجل فقال له: أرید أن أسألک عن شئ. فقال له: سل عما بدا لک. فقال الرجل: أخبرنی عن الحسین بن علی علیهما السلام أهو ولی الله ؟ قال: نعم. قال: أخبرنی عن قاتله لعنه الله أهو عدو لله ؟ قال: نعم. قال الرجل: فهل یجوز أن یسلط الله عز وجل عدوه علی ولیه ؟ فقال أبو القاسم قدس الله روحه: إفهم عنی ما أقول لک ! إعلم أن الله تعالی لا یخاطب الناس بمشاهدة العیان، ولا یشافههم بالکلام، ولکنه جلت عظمته یبعث إلیهم من أجناسهم وأصنافهم بشرا مثلهم، ولو بعث إلیهم رسلا من غیر صنفهم وصورهم لنفروا عنهم، ولم یقبلوا منهم، فلما جاؤوهم وکانوا من جنسهم یأکلون الطعام ویمشون فی الأسواق، قالوا لهم: أنتم بشر مثلنا لا نقبل منکم حتی تأتونا بشئ نعجز من أن نأتی بمثله، فنعلم أنکم مخصوصون دوننا بما لا نقدر علیه، فجعل الله عز وجل لهم المعجزات التی یعجز الخلق عنها. فمنهم: من جاء بالطوفان بعد الإعذار والإنذار فغرق جمیع من طغی وتمرد. ومنهم: من ألقی فی النار فکانت علیه بردا وسلاما. ومنهم: من أخرج من الحجر الصلب الناقة، وأجری من ضرعها لبنا. ومنهم: من فلق له البحر وفجر له من العیون، وجعل له العصا الیابسة ثعبانا تلقف ما یأفکون. ومنهم: من أبرأ الأکمه والأبرص وأحیی الموتی بإذن الله، وأنبأهم بما یأکلون وما یدخرون فی بیوتهم. ومنهم: من انشق له القمر وکلمته البهائم، مثل البعیر والذئب وغیر ذلک. فلما أتوا بمثل ذلک وعجز الخلق من أممهم عن أن یأتوا بمثله، کان من تقدیر الله جل جلاله ولطفه بعباده وحکمته: أن جعل أنبیاءه مع هذه المعجزات فی حال غالبین وأخری مغلوبین، وفی حال قاهرین وأخری مقهورین، ولو جعلهم الله فی جمیع أحوالهم غالبین وقاهرین، ولم یبتلهم ولم یمتحنهم لأتخذهم الناس آلهة من دون الله عز وجل، ولما عرف فضل صبرهم علی البلاء والمحن والاختیار، ولکنه جعل أحوالهم فی ذلک کأحوال غیرهم، لیکونوا فی حال المحنة والبلوی صابرین وفی حال العافیة والظهور علی الأعداء شاکرین، ویکونوا فی جمیع أحوالهم متواضعین غیر شامخین ولا متجبرین، ولیعلم العباد أن لهم علیهم السلام إلها هو خالقهم ومدبرهم فیعبدوه ویطیعوا رسله، وتکون حجة الله ثابتة علی من تجاوز الحد فیهم، وادعی لهم الربوبیة، أو عاند وخالف، وعصی وجحد، بما أتت به الأنبیاء والرسل، ولیهلک من هلک عن بینة، ویحیی من حی عن بینة. قال محمد بن إبراهیم بن إسحاق ( ره ): فعدت إلی الشیخ أبی القاسم الحسین ابن روح ( ره ) فی الغد وأنا أقول فی نفسی: أتراه ذکر لنا ما ذکر یوم أمس من عند نفسه فابتدأنی وقال: یا محمد بن إبراهیم لئن أخر من السماء فتختطفنی الطیر أو تهوی بی الریح فی مکان سحیق أحب إلی من أن أقول فی دین الله برأیی، ومن عند نفسی، بل ذلک عن الأصل، ومسموع من الحجة صلوات الله علیه وسلامه.