فرد ضعیفالعقل و صدالبته بیسوادی در جایی چنین گفته(نوشته) بود:
یادمه یه بار توی همین... سرِ همون وبلاگِ من و متعه ام صحبت شد، خیلی ها هم حس های بدی شون رو که به اسم وبلاگ تا حکایاتی که نقل میکنه و اینها اعلام کردن.
منتهی یه نظر از همه برام جالب تر بود.
گفته بود که: من فکر میکنم اینها همه ش تخیلاتِ نویسنده ست!!
یادمه یه بار توی همین برنامه های شوک از طرفی که سایت های مستحجن داشت راجع به ماجراهایی که میگفت پرسیدن، طرف گفت: خودم میساختم!
اصلش من بعد از خوندنِ این مطلب اصلاً حس باور نداشتم، اما خب چندشم شد جدی.
و این تفکر که میخواد این قضیه جا بیافته تو جامعه و عادی ش کنه و اینها به مسئولینِ ما هم کشیده
حسادت و سوختگی خیلی به هم نزدیکه! اینکه من بنویسم «به متعهام مسج زدم که فلان» یا «دیروز دیدمش و باهاش رفتم شاهعبدالعظیم» و امثالهم کجاش تخیلی و غیرواقعیه؟ یعنی این نوشتههای ساده اینقدر سوزش داره؟!
جالبه که این خانم خیلی هم ارزشی (یا بقول یکی عرزشی!) هم نشون میده و خیلی دم از خدا میزنه و در آخرین مطلب وبلاگش هم موفق شده اسم «هوالعاشق والمعشوق» رو از دعای کمیل و مجیر برای خدا استخراج کنه!
یاد این حرف آقای محلاتی در مطلب سطحی نگری دینی (علامت و عاقبت) میافتم که گفته بود:
با توجه به نقش مهم «تعقل» در فهم درست اسلام ، باید گفت: تلاشی که در سالهای اخیر در فضای فرهنگی جامعه ما برای ترویج مفاهیم عرفانی در سطح «گسترده و عمومی» صورت گرفته و میگیرد، و بخصوص مفاهیمی از قبیل «عشق و ارادت» فراوان به خورد نسل جوان داده میشود، یک انحراف دینی تلقی میشود که به شخصیتزدگی و فراهم شدن زمینهی استبداد میانجامد.
در پایان از خدا میخواهم که شرحصدر و قدرت تحمل بیشتری به بنده و همه کسانی که در مسیر احیای این سنت الهی برمیدارند، عنایت کنه.