در روزهای اول انقلاب که تبلیغات کمونیست ها جوانان را جذب کرده بود، با یک جوان مثلا کمونیست روبه رو شدم. جوان شروع کرد به عقده گشایی که: خدا و این افکار ایده آلیستی چیست؟ واقعیت ماده است و قانون مندی های آن!
در همین گیر و دار سخنرانی پرشور ماده گرایانه اش، زنی رد شد و جوان با چنان نگاهی زن را بدرقه کرد که گویی عزیزی را بدرقه می کند. از زندگی خصوصی اش پرسیدم که ازدواج کردهای؟ گفت: ای بابا، کسی به فکر ما نیست. پدرش را دیدم و گفتم: اگر می خواهی پسرت به اسم روشنفکری راهی ناپاک را طی نکند برایش زن بگیر! و پدر اقدام کرد.
چند وقت بعد که او را دیدم ازدواج کرده بود و می گفت: این ماتریالیست ها چه می گویند؟! ماده چگونه می تواند این همه تنوع و توجه بیافریند؟ خدا در همه چیز آشکار است.
ازدواج و رهایی از شهوات کارش را کرده بود. اگر کاسه آلوده باشد، شیر تازه را می گنداند. اگر از اسارت ها آزاد نشوی، فکرت و به طور حتم انتخابت هم تحت الشعاع آن خواهد بود.
تلخیص ازکتاب «مشهور آسمان» - خاطراتی از استاد علی صفایی