یکی از دوستان روحانی میگفت:
یه بار رفتم جمکران. یه خانمی بهم گفت حاج آقا یه سوال داشتم
کمی کنار آمدم و گفتم بفرمایید
گفت اگه ممکنه یه کم بیاید این طرف تر !
رفتم اونطرف تر،گفت:من 35 سالمه و شوهرم هم ندارم و با دو تا بچه ام زندگی میکنم. برادرای بزرگم هم همه شون روحانی هستن و بفهمن من رفتم متعه کسی دیگه شده ام کله ام رو میکنن.
اما انسان بالاخره انسانه و نیاز جنسی هم داره. من از پدرم و محذوریتهای آبرویی که دارم نمیدونم چیکار کنم.
اگه ممکنه راهنمایی بفرمایید
من هم گفتم: نظر شخصیم اینه که ؛ اگر کسی حدود و مرزهایی که خدا به عنوان حلال و حرام تعیین کرده را مراعات کند (مثلا عدّه و...) خدا خودش آبروشو حفظ میکنه و کمکش میکنه.
بعد هم خداحافظی کردم و رفتم.
بهش گفتم چرا آخه؟ چرا شل جنبیدی؟!!! و... که بماند.
ببینید چه طیف گسترده ای از اعتقادات و آدمها داریم. چه باید گفت درباره اونهایی که به نیازهای اولیه روحی و جسمی یک زن به عنوان انسان توجه نمیکنند؟ این آدمها ممکن است برادران خانم باشند یا حتی پسرهایش و در اکثر موارد پدران خانمها مثل مثال بالا، که قبلا در « مقاله ای برای پدران » گفتیم.