با یکی از دوستان متمتع! در حال صحبت بودم... گفتم آره فردا میخوام برم فلان جا مصاحبه برای کار برنامه نویسی. خلاصه این متعه ها خرجشون رفته بالا!
یهو گفت: آخ، یادم رفته بود گفته بودی دنبال کار میگردی! بیا زنگ بزن فلان جا، دنبال php کار میگرده!
زنگ زدم همون لحظه و با طرف صحبت کردم. خیلی خیلی خوب بود! ساعت کارشون 17 تا 22 بود. یعنی نهایت انطباق با ساعات کاری امثال من!
میتونم راحت بخوابم تا لنگ ظهر و از لنگ ظهر کار کنم تا سحر فردا !
خلاصه با اون آقای مهربون! خداحافظی کردم و با خوشحالی به دوستم گفتم: بخون خطبه رو!!!!! بعدش به خودم اومدم و گفتم: بزن زنگوله رو!