انشای یک دختر دبستانی در مورد تورم رو میخوندم. بخشی از این انشاء جالب بود:
مادرم دیشب یواشکی به بابایم گفت که کبری خانم طبقه بالا خودفروشی دارد، من دلم برای کبری خانم می سوزد چون می بینم هر شب صحیح و سالم به خانه بر می گردد و فروش نرفته است.
!!!
(دیگه من منبر نمیرم چون میدونید چی میگم!)