رضا کیانیان گفت وگویی با ماهنامه صنعت سینما کرده و در بخشهایی از این گفت و گو دو خاطره زیر را تعریف کرده که شنیدنی است:
-
خاله وشوهر خاله او بسیار تعرفی هستند و تا آخر عمر در نهایت ادب به هم تعارف می کردند.
مثلا وقتی خالهام می خواست جلوی شوهر خالهام چای بگذارد شوهر خالهام می گفت چرا زحمت می کشید؟
یا خالهام میگفت قند بیاورم برایتان یا نبات؟
شوهر خاله ام می گفت: راضی نیستم خودم بر می دارم. -
دوستی میگفت عمه و شوهر عمه من هم در تمام عمر همین قدر تعارفی بودند.
من زمانی از عمه و شوهر عمهام پرسیدم: حاج آقا بااین همه ادب وتعارف شب زفاف چه کردید؟
گفت: من وعمهات را بردند حجله و در را قفل کردند. عمهات آن سمت نشست و من سمت دیگر. رخت خواب هم پهن بود. اما هیچ کدام جرات نداشتیم به هم نگاه کنیم بعد از یک ساعتی عزمم را جزم کردم. رفتم به سمت عمهات و روبندهاش را برداشتم.
عمهات آنقدر خجالت کشید و قرمز شد که من نفسهایم به شماره افتاد و به جای خودم برگشتم.
یک ساعت دیگر گذشت و من عزمم را جزم کردم و این بار کنارش نشستم و گونه او را بوسیدم.
عمهات هم میگفت: قربون لب ودهنتون چرا زحمت می کشید؟!