* دوستی ناشناس، مطلب زیر را ارسال کرده و نهایتا نظر خوانندگان را پرسیده:
چند ماهی از متعه شدنمون میگذشت. من قم بودم و اون هم اصفهان.
هر بار قرار میگذاشتیم، دیدار حاصل نمیشد. نه در قم موفق شدیم و نه در اصفهان.
به هر حال ارتباطمون محدود به موبایل و مسنجر بود به همینش هم راضی بودم تا اینکه دو روز پیش تماس گرفت:
- کجایی؟
= منزل
- مگه نرفتی راهپیمائی؟
= نه
- چرا؟
= من چیکار دارم به این جریانات؟
- یعنی آقا رو قبول نداری؟
= عزیزم من دوست ندارم وارد این جریانات بشم. به من چه ربطی داره که دو جریان با هم مشکل دارن؟ چرا من این وسط چوبشو بخورم؟
- نه شما باید مثل بقیه خودجوش باشی وساکت ننشینی!!
= آخه من بیطرفم و دوست ندارم خطی و تک نظر و یا طرفدار کسی باشم. من فقط چیزی که درسته میگم این کار درسته وچیزی که بده میگم این کار بده...
- نه نشد یا تو با ما هستی یا بر علیه ما (!)
= من هم با شما هستم هم بر علیه شما!
- چطور؟
= در کارهای درست با شما هستم ودر کارهای اشتباه بر علیه شما هستم!
- نه نه متأسفانه من خوب تورو نشناخته بودم...
= شناخت به نظر شما این؟
- بله این اولشه!
= عجب
- تعجب نکن و لطف کن مدت رو ببخش
= مطمئنی؟ کمی فکر نمیکنی؟ زود قضاوت نکن! عجله کار شیطونه! من فکر نمیکنم به خاطر یک امر ساده باید زود از هم جدا بشیم هرچی باشه چند ماهی است که با هم بودیم.
- نه من شوهری که بی تفاوت باشه نسبت به قضیه به این مهمی دوست ندارم. هرچند دوریت برایم خیلی خیلی سخته
= اختیار دارید. هر طور راحتید
ومدتش را بخشیدم. به نظر شما تا این حد آدم باید تند وارد گود بشه که از شوهر موقتش هم جدا بشه به خاطر همین قضایا؟