شعر زیبای زیر از آقای مسعود دیانی را یکی از دوستان برای ما ارسال کردند که مناسب حال و هوای جمعه است...
آیه ای! نیستی اما به لب قاری ها!
پادشاهی! نه از آن دست که درباری هاندبه ای! منقبتی! نقطه امیدی! ذکری...
نِرخَت این است به فرموده ی بازاری هابه ظهور تو به هر رنگ که آری گفتیم
غیبتت (نه) زده توی دهن (آری)هاعاقبت مذهب اعلای تو را گم کردیم
در اصول نجفی ها! قم اخباری ها!باور مردم دل خسته ی اینجا این است
در رکب خوردن از موج گرفتاری هاکاری از دست ضعیف احدی ساخته نیست
دست عمامه به سرها! کت و شلواری ها!تو بیایی همه اوضاع به سامان گردد
ای نبود تو دلیل همه کم کاری هااولین شرط ظهور است که مضطر باشیم
پس مفید است مصیبت زدگی! زاری ها!این چنین نام عزیز تو به لب، خوار شدیم
وبه پای تو نوشتیم غم ِ خواری هاحرف نه! حرف نزن! ما همگی دلگرمیم
به کبوتر شدن از جاده ی کفتاری هادر تمامی جهان کیست مریدت جز ما!؟
ننگمان باد به این گونه طرفداری ها