طنز بامزهای بود. عکسش هم خوب بود. فقط آقایان بخوانند! متن این طنز چنین است:
عموی یکی از دوستام که اوضاع مالی خوبی هم داشت تو شصت و چند سالگی زنش به رحمت خدا رفت بعد از یه مدتی حاجی هوس تجدید فراش کرد هی می گفت من زن می خوام بچه هاش تحویلش نمیگرفتند اونم خودش دست به کار شد و یه خانم چهل وهفت، هشت ساله واسه خودش پیداکرد.
بقول رفیقم حاصل یه عمر تجربه رو گذاشته بود رو این انتخاب چون زن دومش از لحاظ شاسی و تیپ و قیافه یکه یک بود.
القصه این خانم از اولش روپا بود وقتی اومد خونه حاجی به لطف پولای حاجی و کلاسهای متعدد ایروبیک شنا و … و دکتر پوستش روپا تر شد و چنان خودش و تودل حاجی جا کرده بود که حاجی صبح به صبح که میخواست از خونه بیرون بره بجای آینه توبرق چشمای خانم جدیدش کله تاسشو شونه میکرد وبعد از کلی لاو ترکوندن از خونه بیرون می رفت.
یه روز حاجی این رفیق ما رو تنها گیرش میاره و بحثو میبره تو خاکی و با هزارجون کندن از این رفیق ما آمار نیرو زاهای جن30 رو میگیره اونم به راحتی جواب تموم سوالای عموجونش رو میده و در نهایت حاجی که می بینه این دوست ما چقدر رو این مسائل اشراف داره از اون می خواد که از هر مدل بهترین مارکشو واسش تهیه کنه.
دوست ما هم که رایحه خوش خدمتی و پول به مشامش خورده بود اوامر عمو جونش و به سرعت جامه عمل پوشوند و همه چیز رو سوبل اون قیمتی که خریده بود پای عموش حساب کرد و به قول خودش یه شغل دوم پرمنفعت پیداکرده بود اما دیری نپایید که حاجی زیادی hot شد و واشر سر سیلندرسوزوند و حسابی آب و روغن قاطی کرد و درنهایت جام کرد و به رحمت خدا رفت.
این آخر کاری چنان دُز مصرف و برده بود بالا که اثراتش حتی یعد ازمرگ هم باقی بوده چون واسه اینکه چیزی از زیر کفن پیدا نباشه تو غسالخونه مجبور شده بودند بعضی جاها رو با سیم آرماتوربندی به بعضی جاهای دیگه ببندند.
القصه بازماندگان که از رفتن ناگهانی حاجی که تا همین یک ماه پیش هم روپا و شنگول بود شکه شده بودند هر کدوم دلیل مرگ و به یک نحوی توجیه و تشریح می کردند اما فقط این رفیق ما می دونست که عموش جونشو رو چی گذاشت و خیلی هم ناراحت بود از چند بابت، بقول خودش اگه عموش چندساله دیگه زنده مونده بود با پولی که از بابت خدماتی که می داد میگرفت صاحب خونه و زن و زندگی میشد.
نتیجه:
-
ما اگه عاقل باشیم از متن بالا چند نتیجه اخلاقی میگیریم که یکی از یکی بهتر و مفید تره.
-
و اما اگه ما عاقل نباشیم همون کاری رو می کنیم که اون خدا بیامرز کرد و همونجایی میریم که اون خدا بیامرز رفت .