مشهد اخیری که رفتیم با کاروان بود و محل اسکانمان یک حسینیه بود و لذا خانمها بخشی و آقایان بخشی دیگر بودند و از هم جدا. یکی از خانمها که فهمیده بود ما تازه ازدواج کرده ایم به خانم دائم ما گفته بود:
شما چرا از هم جدایید؟
باید پیش شوهرت باشی
و کانون زندگی رو گرم نگه داری!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن.1: پیدا کنید کانون زندگی را!!!
پ.ن.2: همسفر بودن با مردی بالاشهری که همراه دختربچه مظلومش آمده بود و مادرش بدلیل اعتیاد و... زندگی را رها کرده بود، عظمت نعمتی که در زندگی سادهمان داریم را در نظرمان چند برابر کرد.
پ.ن.3: بحثی بین مردم هست بنام «طلبیدن به زیارت»
هر چی فکر کردم در احادیثی که خوندم موردی به ذهنم نرسید.(البته همونطور که میدونید خوابها جزو احادیث نیست!) از دوستی فاضل هم پرسیدم ایشون هم موردی رو خاطرش نمیومد و گفت البته این جدای از بحث «توفیق» هست...
بنظر میاد که فقط یه توجیهه برای فرار از این مستحب مؤکد و بسیار پرفضیلت
و الا پنجاه هزار تومن خرج نکردن و یه مشهد دو روزه نرفتن که این همه بهانه نمیخواد. البته همانطور که عرض شد بحث توفیق جداست و همت ما هم جدا
اما اینکه کسی مشهد نرفتنش و خساست و کمهمتیش رو کاملا بزاره پای امام، بنظر میاد که مسئول واقع بشه در این گمان غلط.
باز هم اگر دوستان حدیثی یا سخنی در این باب دارند، پذیرا هستم...